به کس کسونت نمیدم/
به همه کسونست نمیدم/
به راه دورت نمیدم/
به شهر نورت نمیدم!!!
رادیوی فارسی زبان دارد این آهنگ را پخش میکند. همینطور که دستانم پیاز را روی رنده میکشند، مغزم هم به رنده کردنِ خاطرات مشغول است. پدربزرگم همیشه راه میرفت، بشکن میزد، در آغوشمان میگرفت، و این شعر را برایمان میخواند. از ۹ نوهاش حتا یکی هم ایران نیست. ۳ دردانه ی ارشدش هم (شادی، روشنک، و شهرزاد) در شهر نور لیک به راهی به غایت دور شوی کرده اند. آسوده بخواب پدرجان و خوش باش با یادِ کودکیهایمان و وعدههای شیرینت.